زندگی عادلانه نیست. نمیدانیم کجا و چطور به گوشمان رساندهاند که زندگی عادلانه است و داد ظلمدیده را میدهد. نمیدانیم این انتظار بیجا از کجا در ذهنمان شکل گرفته: که زندگی باید عادلانه باشد یا به سمت عدالت پیش رود.
از روابط انسانی حرف نمیزنم. نمیدانم آنجا هم عدالت وجود دارد یا باید وجود داشته باشد یا خیر. از خود زندگی حرف میزنم. از این که عدهای ناقص، عدهای بیمار و عدهای فقیر به دنیا میآیند و عدهای هرگز به دنیا نمیآیند. بعضیها اصلاً فرصت این را ندارند که چیز یاد بگیرند، جهان را ببینند و به علایقشان برسند. اصلاً، گاددمیت، موهای بعضی از آدمها میریزد و عدهای دیگر مثل یال شیر مو دارند. من خودم همیشه در غذایم مو پیدا میکنم.
زندگی عادلانه نیست و این را یک جایی باید یاد بگیریم. باید از این چرخهی تلاش بیهوده برای به دست آوردن عدالت دست برداریم. شاید این انتظار بیجا از زندگی از مقایسهی خودمان با دیگران به دست آمده باشد. از نگاه کردن به دیگرانی که در ظاهر از ما بهتر و خوشتر بودهاند.
کیرکگور میگوید: «منشأ همهی رنجهای ما قیاس است.»
راست میگوید.