از همان اول که پلاسکو پایین ریخت و خبرها پخش شد و تقصیرها گردن این و آن افتاد، به این فکر کردم که مقصر اصلی قطعاً عدم وجود آموزشی سالم است. اگر به آدمهایی که عکس میگرفتند آموزش درستی میرسید، آنجا جمع نمیشدند. اگر به آتشنشانها: بیشتر میدانستند با بحران باید چه کنند. اگر به صاحب مغازهها: میدانستند برای ایمن کردن کسب و کارشان کجا باید بروند و چه باید بکنند. اینها را فقط نمونه میگویم. هر افتضاح دیگری که به بار آمده است را نگاه کنید از همین جا میآید. اگر آموزشی سالم و همگانی وجود داشت شاید حتی حالا شهردار تهران کسی دیگر بود و شورای شهر کسانی دیگر و بودجهی آتشنشانی را کسی دیگر نوشته بود و چه و چه و چه.
ولی یک جایی نمیتوانم این موضوع را قبول کنم. مثلاً همهمان شوخی/جدی رایجِ قبولی در امتحان عملی گواهینامه را میدانیم: تا دو بار رد نشی قبولت نمیکنن. همیشه درست نیست، اما اغلب واقعاً همینطور است. من در سومین باری که برای امتحان عملی پشت فرمان نشستم، موقع پارک دوبل خراب کردم و ماشین خاموش شد. افسر نگاهی به من و به کاردکسم انداخت. گفت برو پایین، قبولی.
یا همهمان میدانیم در هر دانشگاه شاید یکی دو تا استاد هستند که بر اساس جوابهایی که روی برگه نوشتهای نمره میدهند. بقیه به شرایط بستگی دارد، ترم آخر هستی یا نه، داری مشروط میشوی یا نه، با استاد رفیق هستی یا نه.
اینها را گفتم که این را بگویم: ما هم مقصریم. همهمان راههای میانبُر بسیاری که جلوی پایمان است را دست کم یک بار رفتهایم، کاردکس سه بار رد شدهمان را نشان افسر و رقم ترمهای گذرانده در دانشگاهمان را نشان استاد دادهایم. یا بگیرید معاینه فنی خودرو و جلب رضایت مهندس ناظر و مأمور مالیات و خیلی چیزهای دیگر. شاید این رفتارمان هم از همان عدم وجود آموزش سالم باشد. نمیدانم. دوست دارم یک نفر که میداند بیاید برایم توضیح دهد.
ولی نمیشود همهی تقصیر را گردن این و آن انداخت. بیشتر از چهل سال است که همه چیزمان غلط در غلط است. فساد و هر چیز دیگری که فکرش را بکنید آن بالاها جریان دارد. اما پلاسکو فرو ریخت. و من فکر میکنم ما هم مقصریم.